شاینا جوجوشاینا جوجو، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 18 روز سن داره

مــــــــــادرانــــــــــــــه.عـــــــاشقــــــــانه

واسه یکی یدونم...

الان که دارم واست مینویسم خوابی نفسم..دلم میخواد این بار یخورده باهات دردل و دل کنم دختر شیرینم هر روز که میگذره بزرگ و بزرگ تر میشی و درک و شعورت بالاتر میره..خیلی چیزارو درک میکنی و خیلی وقتا از احساساتت واسم میگی دختر شیرین زبونم..بعضی وقتا میشینیم مثل دوتا دوست باهم دردودل میکنیم و من واست خیلی از رازام رو میگم و تو هم فقط گوش میدی و بعضی جاها همدردی میکنی مثلا وقتی ناراحتم میگی مامان اشکال نداره...وقتی خیلیی خوشحالممم میگی مامان عالیه....وقتی خودت خیلیی احساساتی میشی بغلم میکنی و دستاتو دور گردنم حلقه میکنی و میگی مامان دوستت دارم .......بوووووووس بده مامان الهی فدات بشم شیرینم این روزا نمیدونم چمه خیلی کم طاقت میشم تو هم ماشالاا...
16 آذر 1392

خوابیدی راحت و آسوده .......

دخترک نازم سلام امروز شما دقیقا دو سال و 4 ماه و 19 روزه که اومدی تو بغلم و زندگیمونو شیرین کردی امشب  که میخواستی بخوابی همش دستمو تو دستای کوچیکت نگه داشته بودی و یه بند میگفتی مامان دوستت دارم خدایا شکرت که همچین روزیو دیدم شکرت واسه همه چیز..چقد احساس خوشبختی میکردم وقتی این حرفارو از تو میشنیدم دختر نازم   انقد ناز وشیرین زبون شدی که نمیدونم از کجا باید شروع کنم  حرفای قلمبه سلمبه میزنی خفن!! با اداهات دلبری میکنی ناجور خاطرخواه داری فراوون   از علایقت بگم؟ علاقه خیلی زیادی به ورزش داری انقد که شبا همش به بابا میگی بابا بریم ورزش کنیم؟ منم که کیسه بکس شما  و جناب بابایی شدم!!!!!! همش میای...
16 آذر 1392

شعرای کودکانه شاینا

سلام عزیزکم نفسم عشقم   توی این پست میخوام چندتا از شعراتو واست بنویسم که وقتی بزرگ شدی یادت بمونه و ایشالا تتو هم اسه دخمل طلات بخونی اول از همه اینو بگم که یه عالمه واست مطلب نوشتم که به لطف نت ناپلونیمون همش پرید!!   شعرای خوشمل دخترم که جدیدا میخونه(چندتاشو تو اون وبلاگ نوشتم واست) مامان جون مـــــــــــــــــــن....مامانه خود من ....مامان جون من.......خیلیی دوسش دالم... بابا جـــــــــــــــون خودم.... بابا جون خود خودم............چه مهلبونه یه روز اقا خرگوشه.....افتاد دمبال موشه موشه میگفت اخ  ادیتم نکن نکن!!!بشه بد!!!!!!!!!!!!!!!     شبا که ما میخوابیم...........اقا پلیسه داله چیتار میکنه...
30 آبان 1392

بدون عنوان

سلامم  دردونه خانوم الهی مامان فدات بشه ببخششید دیر به دیر میام و وبلاگتو آپ میکنم..ماالا انقد شیطونی که تمام وقتمو پر کردی و فرصت هیچ کار متفرقه ای رو بهم نمیدی از این چند روزه گم که عروسی دایی یکی یدونت بود الهیییی فدای داداش خوبم بشم که  خدا رو شکر دامادیشو دیدیم..خیلی خوش گذشت و کلی حال کردیم..تقریبا یه هفته جشن و بزن برقص بود و شما هم که گل سر سبد مجلس بودی پرنسس کوچولو  حرف زدنت خورنی شده اســــــــــــــــــــاسی!!! حرفای قلمبه سلمبه میزنی بیا و ببین...بعضی وقتا منو بابایی دوتایی هنگ میکنیم که این حرفارو از کجا  و کی یاد گرفتی!!!!   الهی قربون جوجه مهربونم بشم که انقد ناز حرف میزنه و دلبری میکنه (خیل...
15 آبان 1392

وبــــــــــلاگ کشــــــــــــــــــــــی

سلام نفسم وبلاگ جدیدت مبارک باشه عزیزکم جریان اینه که بلاگفا با ما لج کرده و وبلاگ قدیمیمون قاطی پاتی شده منم فکر کردم چی بهتر از اینکه کلا یه آبی به سر و روی وبلاگمون بگشیم این شد که اومدیم نینی وبلاگ   امیدوارم وبلاگ جدیدمون واسمون خوش یمن باشه خودمونم همین روزا اساس کشی کنیمو بریم تو خونه خودمون آخه دیگه واقعاااا خسته شدم از مستاجری دوستت دارم دوردونممممممممممم ...
3 آبان 1392